http://atm733.ir/?ref=1394459779 در حیاط خانه ما
 
درباره وبلاگ


زندگی زیباست زندگی آتشگهی دیرینه پا برجاست گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست ، ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 11
بازدید هفته : 21
بازدید ماه : 152
بازدید کل : 84198
تعداد مطالب : 53
تعداد نظرات : 25
تعداد آنلاین : 1



تانیا




زمستان نیز در این برفِ بی‌پایان
پیر خواهد شد.
همین جا بمانید
کنار هم که باشیم
گرم خواهیم شد.


پراکندگی خوب نیست
پراکندگی
سرآغازِ سرمایِ بی‌رحم زمستان است.
شک نکنید
بحثِ بی‌دلیلِ بعضی‌ها
به جایی نخواهد رسید.


زندگی
همین است
در این برفِ سرخِ مایل به سرخ.

                                                                                       سید علی صالحی

 


شنبه 1 مهر 1391برچسب:سید علی صالحی , :: ::  نويسنده : شیوا

 

روزی
یک روز سرد زمستانی
یکی از همان روزهای سوز و بلرز یتیم
پرنده ای خیس و خسته
از بالای بام خانه ها گذشت
رفت رو به روی دریچه ی بی گلدان اتاق تو نشست
تو نبودی
همسایه ها می گفتند رفته ای راهی دور
خبر از شفای حضرت حوصله بیاوری
پرنده داشت
به شیشه مه گرفته ی بی تماشای تو
نک م یزد
انگار بو برده بود
انگار باد به او گفته بود
در دفتری که تو زیر بالش خود نهان کرده ای
راز کدام کلید گم ده رانوشته اند
و ما هیچ نمی دانستیم
تا شبی دیگر
که کودکان کوچه خبر آوردند
پرنده ای که به سایه سار هدهد مرده می مانست
آمده افتاده پای آخرین صنوبر پیر
زنده است هنوز
هنوز دارد مثل ما آدمیان انگار
می خواهد چیزی بگوید
چیزی شبیه راز همان کلید گم شده
که گفته اند پنهانی ترین شفای همین قفل کهنه است

 



دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:سید علی صالحی , :: ::  نويسنده : شیوا

نان از سفره و کلمه از کتاب،
چراغ از خانه و شکوفه از انار،
آب از پياله و پروانه از پسين،
ترانه از کودک و تبسم از لبان مان گرفته ايد،
با روياهامان چه مي کنيد !

ما رويا مي بينيم و شما دروغ مي گوييد...
دروغ مي گوييد که اين کوچه ،بن بست و
آن کبوتر پربسته ، بي آسمان و
صبوري ستاره بي سرانجام است.
ما گهواره به دوش از خوفِ خندق و
از رود زمهرير خواهيم گذشت.
ما مي دانيم آن سوي سايه سارِ اين همه ديوار
هنوز علايمي عريان از عطر علاقه و
اغوان پيداست.
سرانجام روزي از همين روزها برمي گرديم
پرده هاي پوسيده ي پرسوال را کنار مي زنيم
پنجره تا پنجره ... مردمان را خبر مي دهيم
که آن سوي سايه سار اين همه ديوار
باغي بزرگ از بلوغ بلبل و فهم آفتاب و
نم نم باران باقي ست.

ستاره از آسمان و باران از ابر ،
ديده از دريا و زمزمه از خيال ،
کبوتر از کوچه و ماه از مغازله ،

رود از رفتن و آب از آواز آينه گرفته ايد ،
با روياهامان چه مي کنيد ؟

ما رويا مي بينيم و شما دروغ مي گوييد ...
دورغ مي گوييد که فانوس خانه شکسته و
کبريتِ حادثه خاموش و
مردمان در خوابِ گريه اند ،
ما مي دانيم آن سوي سايه سار اين همه ديوار،
روزني روشن از روياي شب تاب و ستاره روييده است
سرانجام روزي از همين روزها
ديده بانانِ بوسه و رازداران دريا مي آيند
خبر از کشفِ کرانه ي ارغوان و
آواز نور و عطرعلاقه مي آورند.

حالا فرض که:
سايه از درخت و
خواب از مسافر ،
بوسه از باران و
غنچه از چراغ ِ نرگس گرفته ايد،
با روياهامان چه مي کنيد !؟

 
                                              سيد علي صالحي

 



سه شنبه 3 اسفند 1389برچسب:سید علی صالحی , :: ::  نويسنده : شیوا

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد